هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت