گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت