قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت