آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت