دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت