در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام