كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت