در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت