شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت