گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت