و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا