این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من