فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من