این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست