امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه