بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید