ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها، شعلهور است
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه...
این شعبۀ اوست بدتر از آن شعبه
خوب است چنان که حسرتش هم خوب است
یارب! دلم از ندیدنش آشوب است
شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن
دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن