روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت