کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت