فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده