دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟