بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را