الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...