در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت