گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را