به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم