لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم