چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم