چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم