ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را