قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود