ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید