اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش