بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند