پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود