پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد