پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد