عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود