ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو