ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی