تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم