یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی