رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم