بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما