کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما