سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما