غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود