میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی