مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را