میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی